شماره ٧٢

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
خضر اگر بر لب کس منت آبى دارد
بگذر از چشمه حيوان که سرابى دارد
التفاتش بلب تشنه ما نيست دريغ
هر که جام سخن زهر عتابى دارد
همه عاشق نکند دست بزلف تو دراز
سر جنون شورى و هر سلسله تابى دارد
لن ترانى شنود مهتر ما بى ارنى
اين حديث ست که هر حرف جوابى دارد
برگ گل را ندهد زحمت ديبا و حرير
آن که چون حيرت ديدار نقابى دارد
آسمان گر بجدل پاى در آرد برکاب
رخش ما نيز عنانى و رکابى دارد
نظم عرفى تر و تازه ست بگلزار وجود
خار و گل هر چه دهد حسن شبابى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید