دل خانه درين عالم بيگانه نگيرد
قاصد بديارى که رودخانه نگيرد
دل خوش کن مردان خرابات بود عشق
عشاق در کعبه و بتخانه نگيرد
معنى بدلم باز شد اما بزبانم
اين گنج روان جاى بويرانه نگيرد
بگشا لب ميگون که لب شهد فروشم
آفاق بشيرينى افسانه نگيرد
کم نيست که از توبه پشيمان شود عرفى
گو سبحه ميند از دو پيمانه نگيرد