شماره ٤٩

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
زو چه ميخواهى دلاگر نازوا استنغناست هست
بيوفا تنهاست دارو رنجش بيجاست هست
ايکه گوئى با اسيران شيوه هاى او چهاست
ناز هست و عشوه هست و هر چه رادارست هست
حال ما آن نازنين گرچه بداند نيست ليک
هر قدر گويند مستغنى و بى پرواست هست
چون فروزى عالمى راوه چه کم دار زحسن
چهره زيباست دارى قامت رعناست هست
درد او در سينه ميماند چه غم گرجان برد
آنچه ما را باعث آن آرميد نهاست هست
عرفى از بزمت اگر زارى کند بيوجه نيست
ناله بى اختيار و گريه بيجاست هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید