شماره ٤٢

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
گر بديرم طلبد مغبچه حور سرشت
بيم دوزخ برم از ياد چو اميد بهشت
نسبت سبحه و زنار دو صد رنگ آميخت
ورنه اين رشته همانست که بيرنگ سرشت
عشرت رفته مجو باز که دهقان فلک
تخم هر کشته که بدرود دگر بار بکشت
ساغر مى چو دهى بوسه زپى نيز بده
بندامت به کشم گر بکنندم به بهشت
ترک دين در ره معشون گناه است ولى
نه گناه است که در نامه توانند نوشت
اينقدر کعبه پرستى که تو دارى عرفى
از تو آيد که کنى منع من از طوف کنشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید