شماره ٣٢

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
بگاه جلوه از آن تافت روى زيبا را
که جان ز شرم نماند درآستين مارا
نظر بحال دل آن پر غرور نگشايد
که سير ديده نه بيند متاع يغما را
اميد مغفرتت بس مرا که هم امروز
که مى کشند غمت انتقام فردا را
باين جمال چو آئى برون به معجز عشق
زکام خلق برم لذت تماشا را
لبت بخنده مرا مى کشد چه بدبختم
که داده خوى اجل بخت من مسيحا را
چو يوسفم گذرد در بهشت بر صف حور
نشان دهم بتو هر گام صد زليخا را
اگر اجازت عرفى اشاره فرمايد
تهى کنم زگهر گنج رمز ايما را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید