شماره ٢٨: حکايت

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
يکى کفر آزمائى دانش آهنگ
صنم بر ميتراشيد از يکى سنگ
يکى گفتش کزين هيکل تراشى
عجب دارم اگر نادم نباشى
کدامست اين متاع رايگانى
که بروى نقد فرصت ميفشانى
بگفتا آنکه محتاجم بجودش
صفاى جبهه ميبخشد سجودش
چراغ سومناتست آتش طور
بود زان هر جهت را نور در نور
بگفت اين گفتگوى زيرکانست
نشانهاى خداوند جهان است
زهى نادان و ابله کان تو باشى
خداوند جهان بر ميتراشى
بگفتامى ندانى حنظل از قند
تسلى ميتراشم نى خداوند
عجب درديست بى آرام بودن
بدو بايد دوائى آزمودن
دواى درد بى آراميست اين
انيس خلوت ناکاميست اين
چو نتوانم بدست آورد آبيس
نمايم تشنه را گه که سرابى
بلى فرهاد هم زين شيوه لافد
که کوهى دارد و هى ميشکافد
حقيقت را چو هست اين جنس در کار
بکاوش خود چرا نبود خريدار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید