شماره ٣٠٠: آه بدرد عجز هم کوشش ما نميرسد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آه بدرد عجز هم کوشش ما نميرسد
آبله گريه ميکند اشک بپا نميرسد
نغمه ساز ما و من تفرقه دلست و بس
تا دو دلش نميکنى لب بصدا نميرسد
چند بفرصت نفس غره ناز زيستن
در چمنى که جاى ماست بوى هوا نميرسد
تنگى اين نه آسيا در پى دورباش ماست
ما دو سه دانه ئيم ليک نوبت جا نميرسد
خنده درين چمن خطاست ناز شگفتگى بلاست
تا نگدازدش عرق گل بحيا نميرسد
سخت زهم گذشته ايم زحمت ناله کم دهيد
بر پى کاروان ما بانگ درا نميرسد
مقصد بى بر چنار نيست بغير سوختن
دست بچرخ برده ايم ليک دعا نميرسد
سايه بيمن عاجزى ايمن از آب و آتش است
سر بزمين فگنده را هيچ بلا نميرسد
در تو هزار جلوه است کز نظرت نهفته اند
ترک خيال و وهم کن آينه وا نميرسد
قاصد وصل در ره است منتظر پيام باش
آنچه بما رسيدنى ست تا بکجا نميرسد
کوشش موج و قطره ها همقدم است با محيط
هر که بهر کجا رسد از تو جدا نميرسد
عجز بساط اعتبار از مدد غرور چند
بنده بخود نميرسد تا بخدا نميرسد
ربط وفاق جزوها پاس رعايت کلست
زخم جدائى دو تار جز بقبا نميرسد
بر در کبرياى عشق بار گمان و وهم نيست
گر تو رسيده ئى به او (بيدل) ما نميرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید