شماره ٢٧٨: شد لب شيرين ادايش با من از ابرام تلخ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
شد لب شيرين ادايش با من از ابرام تلخ
از تقاضاى هوس کردم مى اين جام تلخ
پختگى در طبع ناقص بيدماغ تهمت است
دود مى آيد برون از چوبهاى خام تلخ
امتداد عمر برداز چشم ما ذوق نگاه
گهنگيها کرد آخر مغز اين بادام تلخ
دشمن امن است موقع ناشناس دم زدن
زندگى برخود مکن چون مرغ بى هنگام تلخ
حرص زرآنگه حلاوت اختراع وهم کيست
کامها در جوش صفرا ميشود ناکام تلخ
بيصداعى نيست شهرتهاى اقبال جهان
موج چين زد بسکه شد آب عقيق از نام تلخ
جوهر فطرت مکن باطل بتمهيد غرض
اى بسا مدحيکه شد زين شيوه چون دشنام تلخ
بسکه دارد طبع خلق از حق گذارى انفعال
دادن جان نيست اينجا چون اداى وام تلخ
انتظار صيد مطلب سخت راحت دشمنست
خواب نتوان يافت جز در ديدهاى دام تلخ
گر زادبار آگهى بگذر زاقبال هوس
ترک آغاز حلاوت نيست چون انجام تلخ
ميکند (بيدل) تبسم زهر چشمش را علاج
پسته اش خواهد نمک زد گر شود بادم تلخ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید