شماره ٢٧٦: باز از پان گشت لعل نو خط دلدار سرخ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
باز از پان گشت لعل نو خط دلدار سرخ
غنچه اش آمد برون از پرده زنگار سرخ
از فريب نرگس مخمور او غافل مباش
بى بلائى نيست رنگ چهره بيمار سرخ
آن بهار ناز دارد ميل حسرتخانه ام
ميتوان کردن چو برگ گل در و ديوار سرخ
زين گلستان در کمين لاله زار ديگرم
عالمى محو گل و من داغ آن دستار سرخ
بى گداز درد نتوان داد عرض نشه ئى
باده هم ميگردد از خون خوردن بسيار سرخ
قتل ارباب هوس بر اهل دل مکروه نيست
گر بخون گاو سازد برهمن زنار سرخ
سعى ظالم در گزند خلق دارد عرض ناز
نيش پائى تا نگردد نيست روى خار سرخ
شوق خون شد کز جگر رنگى بدامان آوريم
ليک کو اشکى که باشد يک چکيدن وار سرخ
رنگها دارد فلک مغرور آرايش مباش
جامه ات زين خم نمى آيد برون هر بار سرخ
از گداز وهم هستى عشق ساغر ميزند
آتش از خاشاک خوردن ميکند رخسار سرخ
خون حسرت کشتگان در پرده رنگ حناست
دامن قاتل بود دستيکه سازد يار سرخ
پيکرم از ناتوانى يک رگ گل خون نداشت
تا دم تيغ تو ميکردم بآنمقدار سرخ
خامه گر سطرى زرمز الفتش انشا کند
گردد از غيرت برنگ شعله ام طومار سرخ
عاشقان را موج خون ميبايد از سر بگذرد
همچو گل از رنگ بى دردى مکن دستار سرخ
اينچنين گر ناله خون آلود خواهد کرد گل
عندليب ما چو طوطى ميکند منقار سرخ
رنگ وهمى هم اگر جوشد زهستى مفت ماست
کاين لباس تيره نتوان ساختن بسيار سرخ
عافيت رنگى ندارد در بهار اعتبار
(بيدل) از درد است چشم اهل اين گلزاز سرخ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید