شماره ١٥٩: گرد اندوه دلم دام تماشاى صفاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گرد اندوه دلم دام تماشاى صفاست
زنگ بر آينه ام آب رخ آئينهاست
نيست آهنگ دگر ذوق گرفتار غمت
الفت دام تمناى تو پرواز رساست
کشته ناز تو شد آئينه عمر ابد
تيغ ابروى ترا خاصيت آب بقاست
بسکه از عجز طلب داغ تمناى توام
در رهم نقش قدم آئينه دست دعاست
ميکند ناز تو بر اهل نظر منع نگاه
جلوه و آينه محروم لقا رسم کجاست
مطرب بزم ادب ساز وفا شور دل است
بيخوديها نفس بال و پر عجز نواست
يکجهان فضل و هنر خاک ره آگاهى است
جوهر آينها فرش گلستان صفاست
زاهد از سير گلستان حقيقت عاريست
کور را تار نظر صرف سرانگشت عصاست
کثرت آباد جهان جوش گل يک رنگيست
پرده چشم غلط بين تو محجوب خطاست
نيست مانند سحر گرد من اسباب زمين
يکقلم بال پريشان نفس جزو هواست
زندگى رنج جفاهاى تمنا بوده است
عرض سنگينى اين بار هوس قد دوتاست
از اثرهاى گل عيش چمن زار جهان
نيست جز داغ جنون (بيدل) اگر نقش وفاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید