شماره ١٣١: عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهيست
در هر مکان چو نقش نگين جاى من تهيست
بيحرف ساز صوت و صدا گل نميکند
زينجا مبرهنست که اين انجمن تهيست
چشم حريص و سيرى جاه اين چه ممکن است
هر چند شمع نور فشاند لگن تهيست
اين خانه ها که خار و خس انبار حرص ماست
چون حلقه هاى در همه بيروفتن تهيست
بر رمز کارگاه سخن پى نبرده ايم
تا کى زبان زپرده بگويد دهن تهيست
ضبط نفس غنيمت عشرت شمردن است
گر بوى گل قفس شکند اين چمن تهيست
عمريست گوش خلق زافسون ما و من
انباشته است پنبه و جاى سخن تهيست
ناموس شمع کشته بفانوس واگذار
دستى کز آستين بدر آرم زمن تهيست
مى در قدح زبيکسى شيشه غافل است
چندانکه غربت است پر از ما وطن تهيست
نتوان بهيچ پرده سراغ وصال يافت
(بيدل) زبوى يوسف ما پيرهن تهيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید