شماره ١٢٥: عشرت موهوم هستى کلفت دنيا بس است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عشرت موهوم هستى کلفت دنيا بس است
رنگ اين گلزار خون گرديدن دلها بس است
نشه خوابى که ما داريم هر جا ميرسد
فرش مخمل گر نباشد بستر خارا بس است
آفت ديگر نميخواهد طلسم اعتبار
چون شرر برق نگاهى خرمن ما را بس است
انقلاب دهر ديدى گوشه ميبايد گرفت
عبرت احوال گوهر شورش دريا بس است
ميشود زرين بساط شب زنور روى شمع
رونق بخت سيه پرواز رنگ ما بس است
حسن بى پرواست اينجا قاصدى در کار نيست
نامه احوال مجنون طره ليلى بس است
آگهى مستغنى است از فکر سوداى شهود
ديده بينا اگر نبود دل دانا بس است
مطربى در بزم مستان گر نباشد گو مباش
نى نواز مجلس مى گردن مينا بس است
پيچش آهى دليل وحشت دل ميشود
گردبادى چين طراز دامن صحرا بس است
سلطنت وهم است (بيدل) خاکسار عجز باش
افسر ما چون ره خوابيده نقش پا بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید