صفاى آب بياد غبار راه کسى است
حباب ديده قربانى نگاه کسى است
کنون سفيدى چشم گهر يقينم شد
کز انتظار کف بحر دستگاه کسى است
بهار ناز زجيب نياز مى بالد
شکست موج همان سايه کلاه کسى است
زهى محيط ترحم که موج گفتارش
گهى نويد عطا گاه عذرخواه کسى است
باين نشاط که جوشيد موج و آب بهم
زفيض مقدم خان طرب پناه کسى است
بروى آب نوشته است کلک رافت او
درين قلمرو اگر نامه سياه کسى است
بنور طلعت او چشم (بيدلان) روشن
کرا توهم مهر کسى و ماه کسى است