شماره ٩٥: شور استغناى عشق از حسرت دل بوده است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
شور استغناى عشق از حسرت دل بوده است
کوس ارباب کرم فرياد سايل بوده است
چشم غفلت پيشه را افسردگى امروز نيست
مشت خاک ما بهر جا بود کامل بوده است
در گرفتارى رسا شد نشه پرواز من
بال آزادى چو سروم پاى در گل بوده است
موج تا در جنبش آيد ميرود از خود حباب
گردبال افشانى رنگم همين دل بوده است
شد طپيدن جاده سرمنزل آسايشم
آشيان عيش زيربال بسمل بوده است
غافلم دارد زدريا لاف بينش چون حباب
پرده چشمى بچندين جلوه حائل بوده است
کرد آخر واصل بزم تو از خود رفتنم
سايه را در خانه خورشيد منزل بوده است
قالب افسرده ما را در غبار وهم سوخت
غرقه بحرى که ما بوديم ساحل بوده است
دفتر امکان زبيکارى ندارد صفحه ئى
پرده چشم غلط بين فرد باطل بوده است
گر فنا خواهم غم قطع اميدم ميکشد
مرگ هم چون زندگانى بيتو مشکل بوده است
چون نفس آئينه دل هم ثبات ما نداد
حيف نقش ما که در هر صفحه زايل بوده است
بيخودى کرد از حضور ليلى دل غافلم
ورنه هر اشکى که رفت از ديده محمل بوده است
نيست نيرنگى که نقش اعتبار خاک نيست
نيست گرديدن بصد هستى مقابل بوده است
امتداد عمر (بيدل) سختى از طبعم ربود
گردش سال آسياى دانه دل بوده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید