شماره ٨٣: سير بهار اين باغ از ما تميز خواه است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سير بهار اين باغ از ما تميز خواه است
اما کسى چه بيند آئينه بى نگاه است
در شبهه زار هستى تزوير مى تراشيم
آبى که ما نداريم هر جاست زير کاه است
گرد بناى عجز است زير و بم تعين
تا پست شد نفس شد چون شد بلند آه است
فقر و غناى هستى ناميست هرزه مخروش
عمريست بر زبانها درويش نيز شاه است
پرواز آرزوها ما را بخوارى افگند
دوديکه در سرماست گر بشکند کلاه است
خواهى بر آسمان تازخواهى بخاک پرداز
اى گرد هرزه پرواز واماندگى پناه است
رنگى درين گلستان مقبول مدعا نيست
مژگان گشودن اينجا دست رد نگاه است
انکار درد ظلم است از محرمان الفت
تا آه عقده دل واکرد واه واه است
زاهد توهم برافروز شمع غرور طاعت
رحمت درين شبستان پروانه گناه است
جائيکه حسن يکتا دارد نقاب غيرت
آئينه دارى ما حرف کتان و ماه است
با آفتاب تابان اين سايها چه سازند
جرم فناى ما را آنجلوه عذرخواه است
تا زندگيست زين بزم چون شمع بايدت رفت
اى مرده اقامت منزل کجاست راه است
از نقش اين دبستان تا سرنوشت انسان
هر نامه که خوانديم تحرير آن سياه است
(بيدل) بهر چه پيچيد دل غير داغ کم ديد
اين محفل کدورت آئينه ئى و آه است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید