شماره ٦١: زين من و ما زندگى سير فنائى کرد و رفت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زين من و ما زندگى سير فنائى کرد و رفت
برمزار ما دو روزى هاى هائى کرد و رفت
عجز طاقت بى گذشتن نيست زين بحر سراب
سايه بر خاک از جبين مالى شنائى کرد و رفت
در خروش بيدماغان جنون تکرار نيست
دل سپندى بود در محفل صدائى کرد و رفت
دوستان از خود بسعى نيستى برخاستند
گرد ما هم خواهد ايجاد عصائى کرد و رفت
عيب هستى نيست چندان چاره پوشيدنش
چشم اگر بندى توان بند قبائى کرد و رفت
کس گرفتار تعلقهاى وهم و ظن مباد
مرگ مژگان بند تعليم حيائى کرد و رفت
شخص هستى جز جنون شوخ چشميها نداشت
هر چه رفت از چشم ما بر دل بلائى کرد و رفت
بادپيمائى چو شمع اينجا اقامت ميکند
بر هوا سرها سراغ زيرپائى کرد و رفت
عمر از کم مايه گيهاى نفس باکس نساخت
ميزبان شد منفعل مهمان دعائى کرد و رفت
خجلت ناپايدارى مزد سعى زندگيست
گر همه آمد صواب اينجا خطائى کرد و رفت
در حريم عشق غير از سجده کس را بار نيست
بايد اکنون يک نماز بى قضائى کرد و رفت
خلق را ذوق عدم زين انجمن ناکام برد
فرصت ما نيز خواهد عزم جائى کرد و رفت
تا قيامت ساغر خميازه ميبايد کشيد
ساقى اين بزم بى صهبا حيائى کرد و رفت
داغ نيرنگم که امشب کاغذ آتش زده
بر حريفان خنده دندان نمائى کرد و رفت
(بيدل) از غفلت بتعمير شکست دل مکوش
در ازل ديوانه ئى طرح بنائى کرد و رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید