شماره ٥٧: زير گردون طبع آزادى نوائى برنخاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زير گردون طبع آزادى نوائى برنخاست
بسکه پستى داشت اين گنبد صدائى برنخاست
هر که ديديم از تعلق در طلسم سنگ بود
يکشرر آزاده ئى از خود جدائى برنخاست
عمر رفت و آه دردى از دل ما سر نزد
کاروان بگذشت و آواز درائى برنخاست
اينکه ميناليم عرض شکوه بيدردى است
ورنه از ما ناله درد آشنائى برنخاست
کشتى خود با خدا بسپار کز طوفان ياس
عالمى شد غرق و دست ناخدائى برنخاست
در هجوم آباد ظلمت سايه پر بى آبروست
مفت خود فهميد اگر اينجا همائى برنخاست
مفلسانرا مايه شهرت همان دست تهى است
تا بقيد برگ بود از نى نوائى برنخاست
خوش نگون بختم که در محراب طاق ابروش
ديده ام را يکمژه دست دعائى برنخاست
دهر اگر غفلت رواج جهل باشد باک نيست
جلوها بيرنگ بود آئينه رائى برنخاست
خاطر ما شکوه ئى از جور گردون سر نکرد
بارها بشکست وزين مينا صدائى برنخاست
گر زمين برخيزد از جا نقش پا افتاده است
زين طلسم عجز چون من بيعصائى برنخاست
در هواى مقدمش (بيدل) بخاک انتظار
نقش پا گشتيم ليک آواز پائى برنخاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید