شماره ٢٠: رفتن عمر ز رفتار نفسها پيداست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
رفتن عمر ز رفتار نفسها پيداست
وحشت موج تماشاى خرام درياست
گردبادى که بخود دود صفت مى پيچد
نفس سوخته سينه چاک صحراست
جوهر آينه افسرده زقيد وطن است
عکس را گرد سفر آب رخ نشو و نماست
از گهر موج محال است تراود بيرون
گره تار نظر چشم حيا پيشه ماست
قطع سررشته پرواز طلب نتوان کرد
بال اگر سلسله کوتاه کند ناله رساست
نرگس مست ترا در چمن حسن ادا
مى شوخى همه در ساغر لبريز حياست
بسکه بى آبله کامى نشمردم برهت
آب آئينه زنقش قدمم چهره گشاست
اعتبار بخود آتش زدنم سهل مگير
قد شمع از همه کس يکسر و کردن بالاست
اى تمنا مکن از خجلت جولان آبم
عمرها شد چو گهر قطره من آبله پاست
هيچکس نيست زباندان خيالم (بيدل)
نغمه پرده دل از همه آهنگ جداست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید