شماره ١٨: راحت کجاست گر دلت از خويش رسته نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
راحت کجاست گر دلت از خويش رسته نيست
در آتشست نعل سپندى که جسته نيست
جز وحشت از متاع جهان برنداشتيم
بر ما مبند تهمت بارى که بسته نيست
ديوانه تصرف دشت محبتم
خارى نيافتم که بپائى شکسته نيست
صد رنگ جيب غنچه و گل واشگافتيم
رنگينى ئى بالفت دلهاى خسته نيست
افسون حيرتم زتو قطع نظر نکرد
پيچيده است رشته سازم گسسته نيست
افسردگى بشعله همت چه ميکند
خورشيد زير خاک هم از پا نشسته نيست
دل جمع کن بحاصل اسباب پرمناز
گل را حضور غنچه در آغوش دسته نيست
در کارخانه که شکست آب و رنگ اوست
کار دگر چو بستن دل دست بسته نيست
(بيدل) بطبع بيخوديت بوى راحتى است
رنگى شکسته ئى که برنگ شکسته نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید