شماره ٨: دورى منزلم از بسکه ندامت اثر است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دورى منزلم از بسکه ندامت اثر است
سودن دست زپايکدو قدم پيشتر است
عالمى سوخت نفس در طلب و رفت بباد
فکر شبگير رها کن که همنيت سحراست
قطره ما بطلب پا زد و از رنج آسود
بيدماغى چقدر قابل وضع گهر است
تا خموشى نگزينى حق و باطل باقيست
رشته ئى را که گره جمع نسازد دو سر است
رنج خفت مکش از خلق باظهار کمال
نزد اين طايفه بى عيب نبودن هنر است
در چنين عرصه که عامست پرافشانى شوق
مشت خاک تو اگر خشک فرو ماندتر است
دعوى عشق و سر از تيغ جفا دزديدن
در رگ حوصله خونى که ندارى جگر است
طينت راست روان کلفت تلخى نکشد
گره نى لب چسپيده ذوق شکر است
هر کس از قافله موج گهر آگه نيست
روش آبله پايان خيالت دگر است
خواب فهميده ئى و در قفس پروازى
باخبر باش که بالين تو موضوع پر است
اين شبستان گرهى نيست که بازش نکنند
بتکلف هم اگر چشم گشائى سحر است
ترک هستى کن و از ذلت حاجت بدرآى
تا نفس باب سوال است غنا دربدر است
ما و من تعبيه صنعت استاد دليم
قلقل شيشه صداى نفس شيشه گر است
هر کجا آينه دکان هوس آرايد
پر بتمثال منازيد نفس در نظر است
(بيدل) از عمر مجو رسم عنان کرداندن
قاصد رفته ما باز نگشتن خبر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید