شماره ٧٨٤: رنگين تر از حناست بهار و خزان ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
رنگين تر از حناست بهار و خزان ما
بر دست خويش بوسه دهد باغبان ما
چون صبح در محبت خورشيد صادقيم
اين تب برون نمى رود از استخوان ما
دست از کمند جاذبه کوته نمى کنيم
تا شير مست ماه نگردد کتان ما
چون بيد اگر چه تيغ زبانيم سر به سر
بندى شده است بى ثمرى بر زبان ما
ما خصم را به زور تواضع کنيم دوست
بيرون برد ز تير کجى را کمان ما
ما چشم خويش حلقه هر در نمى کنيم
خاک مراد ماست همان آستان ما
الماس را به نيم نظر مى کند عقيق
داغى که شد سهيل دل خونچکان ما
پرواز مى کند چو خدنگ از کمان سخت
از سنگ خاره، خرده راز نهان ما
چون بوى پيرهن به نظر مى خرند خلق
گردى که خيزد از طرف کاروان ما
مانده است همچو دامن قارون به زير خاک
دامان دل ز لنگر خواب گران ما
از بال و پر غبار تمنا فشانده ايم
بر شاخ گل گران نبود آشيان ما
قانع به يک سراسر خشک است ازين جهان
چون موجه سراب دل خوش عنان ما
صائب بلند مرتبه چون آسمان شود
بر هر زمين که سايه کند باغبان ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید