شماره ٧٦٨: دورى ز خلق، باغ و بهارست پيش ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دورى ز خلق، باغ و بهارست پيش ما
دامان دشت، دامن يارست پيش ما
هر سينه اى که نيست دل زنده اى در او
بى قدرتر ز لوح مزارست پيش ما
رنگ خزانيى که دلى آورد به درد
خوشتر ز روى گرم بهارست پيش ما
ما مى ز کاسه سر منصور خورده ايم
تيغ برهنه، آب خمارست پيش ما
تا ديده ايم چهره خندان يار را
صبح گشاده رو شب تارست پيش ما
در هيچ ذره اى به حقارت نديده ايم
هر ناقصى تمام عيارست پيش ما
هر چند مستدام بود دولت جهان
کم عمرتر ز برق شرارست پيش ما
داغى که مى کند دل ياقوت را کباب
از شاهدان لاله عذارست پيش ما
صد پله از فتادگى آن سو فتاده ايم
مور ضعيف، پشته سوارست پيش ما
آورده ايم لنگر تسليم را به کف
هر موج ازين محيط کنارست پيش ما
اوج سعادتى که به آن فخر مى کنند
خلق خسيس، چوبه دارست پيش ما
روى گشاده اى که ندارد گرفتگى
صائب گل هميشه بهارست پيش ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید