شماره ٧٦٦: آميخته است مستى ما با خمار ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آميخته است مستى ما با خمار ما
يکدست چون حناست خزان و بهار ما
افغان که نيست سوخته اى در بساط خاک
کز قيد سنگ خاره برآرد شراب ما
جز ديده سفيد درين تيره خاکدان
صبحى دگر نداشت شب انتظار ما
شد توتيا و آب ز چشمى روان نکرد
در سنگلاخ دهر دل شيشه بار ما
ز آزادگى چو سرو درين بوستانسرا
ايمن ز برگريز بود نوبهار ما
ما را ز بخت سبز چه حاصل، که از بهار
داغ است قسمت جگر لاله زار ما
مهد صدف سفينه طوفان رسيده اى است
از آبدارى گهر شاهوار ما
از وحشت است طاقت ما بى قرارتر
با ابر همرکاب بود کوهسار ما
رنگى ز گوهر تو نداريم، گر چه هست
دلچسب تر ز گرد يتيمى غبار ما
کثرت حجاب ديده حق بين ما شده است
در گرد لشکرست نهان شهسوار ما
صائب ز قحط جوهريان در بساط خاک
شد آب سبز در گهر شاهوار ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید