شماره ٥٦٣: تا چه گل ريشه دوانيده در انديشه ما؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
تا چه گل ريشه دوانيده در انديشه ما؟
که رگ ابر بهارست رگ و ريشه ما
کوه قاف از سپرانداختگان است اينجا
که دگر تيغ شود پيش دم تيشه ما؟
پايکوبان به سردار رود خود حلاج
پنبه بردارد اگر از دهن شيشه ما
پنجه عجز گشايد ز دل سنگ گره
مى کشد آب خود از مغز گهر ريشه ما
آرزو در دل ما بر سر هم ريخته است
مى رود برق، نفس سوخته از بيشه ما
از دعاى قدح آيد به سلامت بيرون
غوطه گر در جگر سنگ زند شيشه ما
سخن سخت نگوييم به دشمن صائب
نيست چون سنگدلان دلشکنى پيشه ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید