شماره ٥٥٦: لب ميگون تو خمار کند تقوى را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
لب ميگون تو خمار کند تقوى را
چشم بيمار تو آرد به زمين عيسى را
سرو بسيار به رعنايى خود مى نازد
جلوه اى سر کن و کوتاه کن اى دعوى را
مى کند حسن ز خط صورت ديگر پيدا
قلم موى نمايد هنر مانى را
شعله شوق ز شمشير نگرداند روى
لن ترانى نشود بند زبان موسى را
در شکست دل ما سعى فلک بيجا نيست
مى کند آينه صاف خجل زنگى را
هر که از زنگ دويى آينه را سازد پاک
بيند از چشم غزالان، نگه ليلى را
جلوه صبح نخستين به زمانى نکشيد
نفسى تيره کند آينه دعوى را
گر چه بى بال کند معنى نازک پرواز
لفظ پاکيزه پر و بال بود معنى را
عجبى نيست دل صائب اگر رام تو شد
دانه خال تو در دام کشد وحشى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید