شماره ٥١٦: نفس سوخته روشنگر جان است مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نفس سوخته روشنگر جان است مرا
چون شرر، زندگى از سوختگان است مرا
دل سودا زده ام جوش بهاران دارد
چهره از درد اگر برگ خزان است مرا
بيخودى گرد ملال از دل من مى شويد
رفتن دل به نظر آب روان است مرا
گر چه افتاده ام اما پى برداشتنم
هر که قد راست کند تير و سنان است مرا
گردش چرخ محال است مرا پير کند
همت پير مغان، بخت جوان است مرا
نتوان شست به هر صيد گشادن، ورنه
آه تيرى است که دايم به کمان است مرا
مى کند سلسله عمر ابد را کوتاه
گرهى چند که در رشته جان است مرا
در سفر عادت سيلاب بهاران دارم
سختى راه طلب، سنگ فسان است مرا
در خريدارى درد تو به جان بى تابم
ورنه يوسف به زر قلب گران است مرا
نيست چون سرو، مرا بى ثمرى بر دل بار
که ز آسيب خزان خط امان است مرا
آب از ديده خورشيد گشايد صائب
در دل آيينه عذارى که نهان است مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید