شماره ٤٩٨: نمک خال بود داغ تمناى ترا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نمک خال بود داغ تمناى ترا
شور ليلى است سيه خانه سوداى ترا
بر جبين همچو گهر گرد يتيمى دارد
ديد تا شبنم گل، چهره زيباى ترا
خضر از دامن يک عمر ابد دست نداشت
کيست از دست دهد زلف دلاراى ترا؟
طوق هر فاخته اى حلقه ماتم مى شد
سرو مى ديد اگر قامت رعناى ترا
دو جهان در نظرش دست نگارين گردد
هر که در چشم کشد خاک کف پاى ترا
که گل از شمع تو چيند، که گرفته است به بر
پرده شرم چو فانوس سراپاى ترا
پر مقيد به تماشاى خود اى ماه مباش
آفتابى نکند آينه، سيماى ترا!
ما که داريم ز دل، ديدن روى تو دريغ
چون به آيينه پسنديم تماشاى ترا؟
مانده در عقده حيرت نفس موى شکاف
بوسه چون راه برد لعل شکرخاى ترا؟
چشم صائب به کجاى تو نظرباز شود؟
شوخى چشم غزال است سراپاى ترا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید