شماره ٤٢٠: بدل زان با تپيدن هاى دل کردم دويدن را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بدل زان با تپيدن هاى دل کردم دويدن را
که بيم راه گم کردن نمى باشد تپيدن را
ز بى تابى چنان سررشته تدبير گم کردم
که از سيماب مى گيرم سراغ آرميدن را
اگر دلجويى طفلان نمى شد سنگ راه من
به مجنون ياد مى دادم ز خود بيرون دويدن را
ازان هرگز نيفتد آب گوهر از صفاى خود
که دارد جمع يکجا با رميدن آرميدن را
به زنار رگ خامى کمر مى بست تا محشر
ثمر گر چاشنى مى کرد آفات رسيدن را
ز استغنا نبيند بر قفا آن چشم، حيرانم
که آهو از که دارد شيوه دنبال ديدن را؟
اگر مى داشتم از بى قرارى هاى دل فرصت
به چشم شوخ آهو ياد مى دادم رميدن را
شنيدن پرده پوش و حرف گفتن پرده در باشد
ازان عاقل به از گفتار مى داند شنيدن را
گل نازک سرشتان زود در فرياد مى آيد
لبى چون برگ گل بايد، لب ساغر مکيدن را
به نوک سوزنى اين خار مى آيد ز پا بيرون
به تيغ تيز حاجت نيست از دنيا بريدن را
ازان دندان ز پيران گردش افلاک مى گيرد
که از غفلت نيندازى به پيرى لب گزيدن را
اگر چه کوه دارد لنگري، صد سال مى بايد
که از من ياد گيرد پاى در دامن کشيدن را
نفس چون تير بر سنگ آيد از دل چون بود سنگين
دلى از موم بايد نغمه نازک شنيدن را
ز من صائب درين بستانسرا برگ خزان دارد
به دست افشاندني، از قيد هستى پا کشيدن را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید