شماره ٣٨٩: نکرد از ناله شبخيز با خود گرمخون گل را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نکرد از ناله شبخيز با خود گرمخون گل را
نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را
به ناز و سر گرانى روى از خوبان نمى تابم
کند دندانه جان سخت من تيغ تغافل را
تراوش مى کند راز نهان از مهر خاموشى
که شبنم مانع از جولان نگردد نکهت گل را
گهر ز افتادگى از باغ پاى تخت کرد آخر
که مى گويد ترقى نيست در طالع تنزل را؟
دل بى تاب از دست نوازش کى به حال آيد؟
نسازد پا فشردن بر زمين، ساکن تزلزل را
حصارى چون تحمل از حوادث نيست پيران را
که از سيلاب گردد بردبارى پشتبان پل را
ندارد آبهاى تيره به ز استادگى صيقل
مده در گفتگو از دست، دامان تأمل را
مکن از کسب دست خويش کوته چون گرانجانان
منه بر کاهلى زنهار بنياد توکل را
اگر زير فلک جاى اقامت هست و آسايش
زمين بر گاو چون بسته است از روز ازل جل را؟
منم کز ناله خود چاک مى سازم گريبان را
وگرنه هست از گل صد گريبان چاک بلبل را
ز خوى تند نتوان روى گردان گشت از خوبان
به زخم خار نتوان داد از کف دامن گل را
نباشد امتدادى دولت سر در هوايان را
کند خط عاقبت کوتاه، دست زلف و کاکل را
بود گلبانگ بهتر از زر گل قدردانان را
چمن پيرا ز سير باغ مانع نيست بلبل را
نشد چشم مرا خواب پريشان از گرستن کم
بود با چشمه ساران ريشه پيوند سنبل را
ز تمکين سرمه مى گردد خروش سيل را صائب
اگر کوه گران از من سبق گيرد تحمل را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید