شماره ٢٠٢: دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را
اين سبو از خود برآرد در شکستن باده را
روى شرم آلود گل را باغبان در کار نيست
حاجب و دربان نمى بايد در نگشاده را
کاروان شوق را درد طلب رهبر بس است
راه پيماى جنون زنار داند جاده را
در دل روشن ندارد ره تمناى بهشت
نقش يوسف مى کند مغشوش لوح ساده را
با حضور دل هواى خلد کافر نعمتى است
چند خواهى نسيه کرد اين نعمت آماده را؟
نيست محو يار را انديشه از زهر فنا
تلخى مرگ است شکر، مور شهد افتاده را
سرو از فکر لباس عاريت آسوده است
جامه از پيکر برويد مردم آزاده را
زان جهان قانع به دنيا گشت حرص زردرو
برگ کاهى مى دهد تسکين، دل بيجاده را
نيست خالص طاعت حق تا نگردد کشته نفس
مى کند اين خون نمازى دامن سجاده را
تا به روى پرده سوز يار چشم افکنده است
نيست پرواى دو عالم صائب آزاده را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید