شماره ٨١: از صفاى دل نباشد حاصلى درويش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از صفاى دل نباشد حاصلى درويش را
نان به خون تر مى شود صبح صداقت کيش را
نيست غير از بستن چشم و لب و گوش و دهان
رخنه اى گر هست اين زندان پر تشويش را
شرکت روزى خسيسان را به فرياد آورد
بر سر نان پاره سگ دشمن بود درويش را
مردم کوته نظر در انتظار محشرند
نقد باشد محنت فردا مآل انديش را
آسمان سنگدل از خاک راهش برنداشت
بر زمين چندان که زد خورشيد تابان خويش را
در خور پروانه ام بزم جهان شمعى نداشت
سوختم از گرمى پرواز، بال خويش را
صبر کن بر تلخکامى ها که آخر روزگار
چشمه سار نوش سازد بوسه گاه نيش را
از حباب خود هزاران چشم در هر جلوه اى
مى کند ايجاد دريا تا ببيند خويش را
گر به درد آمد دلت از ناله صائب، ببخش
ناله دردآلود مى باشد درون ريش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید