شماره ٢٢٠

غزلستان :: ناصر خسرو :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
جهان دامگاهى است بس پر چنه
طمع در چنه ى او مدار از بنه
ببايد گرستن بر آن مرغ زار
که آيد به دام اندرون گرسنه
سيه کرد بر من جهان جهان
شب و روز او ميسره ميمنه
نيابم همى جاى خواب و قرار
در اين بى نوا شب گه پر کنه
هزاران سپاه است با او همه
ز نيکى تهى و به دل پر گنه
به يمگان به زندان ازينم چنين
که او با سپاه است و من يکتنه
تو، اى عاقل، ار دينت بايد همى
بپرهيز از اين لشکر بوزنه
از اين دام بى رنج بيرون شوى
اگر نوفتادت طمع در چنه
به دون قوت بس کن ز دنياى دون
که دانا نجويد ز دنيا دنه
از ابر جهان گر نباردت سيل
چو مردان رضا ده به اندک شنه
ببايد همى رفت بپسيچ کار
چنين چند گردى تو بر پاشنه؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید