شماره ٧٣

غزلستان :: ناصر خسرو :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
مرد چون با خويشتن شمار کند
داند کاين چرخ مى شکار کند
مار جهان را چو ديد مرد به دل
دست کجا در دهان مار کند؟
مرد خرد همچو خر ز بهر شکم
پشت نبايد که زير بار کند
سفله جهان، بى وفاست اى بخرد
با تو کجا بى وفا قرار کند؟
سوى گل او اگر تو دست برى
دست تو را خار او فگار کند
خار بدان گل چننده قصد کند
گرچه همى او نه قصد خار کند
يار بد تو اگر تو چند بدو
بد نکنى با تو خار خار کند
بر سر خود چون فگند خاک، تو را
باک ندارد که خاکسار کند
دوستى خوار گشته را مطلب
زانکه تو را گشته خوار خوار کند
دست سياه و درشت و گنده کند
هرکه همى دست درشخار کند
چرخ يکى آسياست بر سر تو
روز و شبان زين همى مدار کند
هرکه در اين آسيا بماند دير
روى و سر خويش پرغبار کند
گرچه تو خفته ستى آسياى جهان
هيچ نخسپد همى و کار کند
گاه يکى را ز چه به گاه برد
گاه يکى را ز گه به دار کند
گاه چو دشمنت در بلا فگند
گاه چو فرزند در کنار کند
نشمرد افعال او مهندس اگر
چند به صد ساليان شمار کند
اين نه فلک مى کند کز اين سخنان
اهل خرد را همى خمار کند
کار کن است اين فلک به عمر همى
کار به فرمان کردگار کند
کار خداوند کار خود نکند
بلکه همه کار پيشکار کند
بى درو روزن يکى حصار است اين
بى درو روزن يکى حصار کند؟
روى فلک را همى به در و گهر
اين شب زنگى چرا نگار کند؟
در فلک را ببرد صبح، مگر
صبح همى با فلک قمار کند
گرد معصفر نگر که وقت سحر
زود همى چرخ برعذار کند
در درمى زر نگر که صبح همى
با شب يا زنده کارزار کند
اين فلک روزگار خواره چنين
چند چه گوئى که روزگار کند؟
صانع قادر هگرز بى غرضى
گنبد گردان و کار و بار کند؟
وانگه بر کار کن ستور همه
مردم را مير و کاردار کند؟
مرد در اين تنگ راه ره نبرد
گر نه خرد را دليل و يار کند
جز که ز بهر من و تو مى نکند
آنکه همى در شاهوار کند
نيست خبر گاو را ازانکه همى
نايره اى عود را چو نار کند
اين و هزاران هزار چيز فلک
بر من و بر تو همى نثار کند
شکر نعيمى که تو خورى که کند؟
گورخر و شير مرغزار کند؟
شايد اگر چشم سر ز بهر شرف
مرد در اين ره يکى چهار کند
روى به علم و به دين نهد ز جهان
کاين دو به دو جهانش بختيار کند
گر تو يکى خشک بيد بى هنرى
علم تو را سرو جويبار کند
ور چه تو راست مست کرد جهل، همان
علم ز مستيت هوشيار کند
علم زدريا تو را به خشک برد
علم زمستانت را بهار کند
علم دل تيره را فروغ دهد
کند زبان را چو ذوالفقار کند
جانش از آزار آن جهان برهد
هر که ز دين گرد جان ازار کند
پند پذير، اى پسر، که پند تو را
پاى به دين اندر استوار کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید