شماره ١٠٦

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى همه آن تو، حاجت زين و آن تا کى خوهيم
بى کسان را کس تويى از ناکسان تا کى خوهيم
از اميران جود جوييم از عوانان مردمى
ما ز گربه موش و از سگ استخوان تا کى خوهيم
مرده حرصند ايشان، مردمى آب بقاست
ما دم آب بقا از مردگان تا کى خوهيم
با چنين ضعف يقين بر تو توکل چون کنيم
قوت حبل المتين از ريسمان تا کى خوهيم
آدمى آنست کو سگ را چو مردم نان دهد
ما بگو هر آدمى نان از سگان تا کى خوهيم
ديگران روزى ز حق دارند و از وى مى خوهند
آنچه ما را درخورست از ديگران تا کى خوهيم
پادشاهان از در سلطان ما دارند ملک
ما چو مسکين در بدر از خلق نان تا کى خوهيم
مردمى از مردم آخر زمان جستن خطاست
قوت بازوى مردان از زنان تا کى خوهيم
از تن اهل کرم اين گرد نان سر مى برند
گردران مردمى زين گردنان تا کى خوهيم
اين نفس سردان دل درويش چون يخ بشکنند
ما فقاع جود ازين افسردگان تا کى خوهيم
ملک ابليس است اين ويرانه پرديو و دد
مادر و انس دل و آرام جان تا کى خوهيم
اهل اين دور آدمى را چون شياطين ره زنند
ما نشان راه تو از ره زنان تا کى خوهيم
سيف فرغانى ز جور ظالمان سگ صفت
شد جهان پر رنج از راحت نشان تا کى خوهيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید