شماره ٢٩٩: درين گلشن کدامين شعله با اين تاب ميگردد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
درين گلشن کدامين شعله با اين تاب ميگردد
که از شبنم بچشم لاله و گل آب ميگردد
دليل عاجزان با درد دارد نسبت خاصى
غرور سجده مايل صورت محراب ميگردد
کف خاکسترى بر چهره دارد شعله شوقم
چو قمرى وحشتم در پرده سنجاب ميگردد
گداز آماده کم فرصتى در بر دلى دارم
که همچون اشک تابى پرده گردد آب ميگردد
بکوشش ريشه ئى را ميتوان ساز چمن کردن
نفس از پر زدنها عالم اسباب ميگردد
زبيتابى چراغ خلوت دل کرده ام روشن
تجلى فرش اين آئينه از سيماب ميگردد
گدازم آبيار جلوه معشوق ميباشد
کتان ميسوزد و خاکسترش مهتاب ميگردد
بعريانى بلند افتاد از بس مدعاى من
گريبان هم بدستم مطلب ناياب ميگردد
بطوف بحررحمت ميبرم خاشاک عصيانى
هجوم اشک اگر نبود عرق سيلاب ميگردد
قماش عرض هستى تار و پود غفلتى دارد
که چون مخمل اگر مژگان گشائى خواب ميگردد
بتمکين ميرساند انفعالى هرزه جولانى
هوا ايجاد شبنم ميکند چون آب ميگردد
جنونم دشت را همچشم دريا ميکند (بيدل)
زجوش اشک من تا نقش پا گرداب ميگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید