شماره ٢٧٠: خرد بعشق کند حيله ساز جنگ و گريزد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خرد بعشق کند حيله ساز جنگ و گريزد
چو حيز تيغ حريف آورد بچنگ و گريزد
به ننگ مرد ازين بيشتر گمان نتوان برد
قيامتى که بزه باشدش خدنگ و گريزد
نگارخانه امکان بوحشتيست که گردون
کشد زروز شبش صورت پلنگ و گريزد
کنار امن مجوئيد ازان محيط که موحبش
زجيب خود بدر آرد سر نهنگ و گريزد
ازين قلمرو حيرت چه ممکن است رهائى
مگر کسى قدم انشا کند زرنگ و گريزد
زانس طرف نه بستم بقيد عالم صورت
چو مومنى که دلش گيرد از فرنگ و گريزد
دل رميده عاشق بهانه جوست برنگى
که شيشه گر شکنى بشنود ترنگ و گريزد
سپند وار فتاده است عمر نعل در آتش
بهوش باش مبادا زند شلنگ و گريزد
کدام سيل نهاده است رو بخانه چشمم
که اشک آبله بندد بپاى لنگ و گريزد
رميدنى است زشور زمانه رو بقفايم
چو کودکى که سگى را زند بسنگ و گريزد
مخوان بموج گهر قصه تعلق (بيدل)
مباد چون نفس از دل شود بتنگ و گريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید