شماره ١٨١: تسلى کو اگر منظورت اسباب هوس باشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تسلى کو اگر منظورت اسباب هوس باشد
ندارد برگ راحت هر که را در ديده خس باشد
زهستى هر چه انديشى غبار دل مهيا کن
کسوف آفتاب آئينه عرض نفس باشد
درين محفل حيا کن تا گلوى ناله نخراشى
نفس هم کم خروشى نيست گر فريادرس باشد
نمى گيرد بغير از دست و تيغ و دامن قاتل
مرا در کوچه هاى زخم رنگ خون عسس باشد
چه امکانست ما و جرأت پرواز گلزارت
نگاه عاجز انرا سايه مژگان نفس باشد
نباليديم بر خود ذره ئى در عرض پيدائى
غبار ما مبادا فشانده بال مگس باشد
بدل وامانده ئى از لاف ما و من تبرا کن
مقيم خانه آئينه بايد بى نفس باشد
چه لازم تنگ گيرد آسمان ارباب معنى را
شکنج ما همان مضمون که نتوان بست بس باشد
مکن ساز اقامت تا غبار خويش بشگافى
نفس پر ميفشاند شايد آواز جرس باشد
شکست رنگ اميديست سر تا پاى ما (بيدل)
زسير ما مشو غافل اگر عبرت هوس باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید