شماره ١٧٥: تا مقابل بر رخ آن شعله پيکر ميشود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا مقابل بر رخ آن شعله پيکر ميشود
جوهر آئينها بال سمندر ميشود
گرچنين دارد اثر نيرنگ سوداى خطش
صفحه خورشيد هم محتاج مسطر ميشود
حسن و عشق آنجا که با هم جوش الفت ميزند
نور شمع آئينه و پروانه جوهر ميشود
در محبت نيز رنگ زرد دارد اعتبار
هر کسى را شمع عزت روشن از زر ميشود
مژده اى کوشش که از طوفان عالمگير شوق
خاک ساحل مرده ما هم شناور ميشود
در هوايت نامه آهى گر انشا ميکنم
رنگم از بيطاقتى بال کبوتر ميشود
ميفزايد رونق قدر من از طعن خسان
تيغ تمکين مر از نگار جوهر ميشود
بى نصيبان را هدايت مايه گمراهى است
سايه رنگش در فروغ مه سيه تر ميشود
سعى پيرى کم نسازد دستگاه مستيم
از خميدن پيکر من خط ساغر ميشود
در بساط پاک بازان خجلت آلودگيست
گربه آب ديده طرف دامنى تر ميشود
نسخه ما را ورق گرداندنى در کار نيست
دفتر گل رنگ اگر گرداند ابتر ميشود
بى ندامت نيست (بيدل) وحشت اهل حيا
اشک را از ترک تمکين خاک بر سر ميشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید