شماره ١١٩: بهار حيرتست اينجا نه گل نى جام ميخيزد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بهار حيرتست اينجا نه گل نى جام ميخيزد
زهستى تا عدم يک ديده بادام ميخيزد
خروش فتنه زان چشم جنون آشام ميخيزد
که جوش الامان از جان خاص و عام ميخيزد
دليل شوق نيرنگ تماشاى که شد يارب
که آب از آينه چون اشک بى آرام ميخيزد
چه امکان است صيد خاکساران فنا کردن
براه انتظار ما غبار از دام ميخيزد
بطوف مدعا چون ناله عريان شو که عاشق را
فسودنها زفکر جامه احرام ميخيزد
هواى پختگى دارى کلاه فقر سامان کن
که از تاج سرافرازان خيال خام ميخيزد
زنادانى حباب باده مى نامند بيدردان
بديدار تو چشم حيرتى کز جام ميخيزد
نفس در دل شکستم شعله زد دود دماغ من
هوا در خانه مى دزدم غبار از بام ميخيزد
رميدن برنمى تابد هواى عالم الفت
چو جوش سبزه گرد اين بيابان رام ميخيزد
درين مزرع که دارد ريشه ازساز گرفتارى
اگر يک دانه افتد بر زمين صد دام ميخيزد
دماغ جاده پيمائى ندارد رهرو شوقت
شرر اول قدم از خود بجاى گام ميخيزد
زبس در آرزوى مى سراپا حسرتم (بيدل)
نفس تا بر لبم آيد صداى جام ميخيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید