شماره ١١٦: بناى رنگ فطرت بر مزاج دون نميباشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بناى رنگ فطرت بر مزاج دون نميباشد
زمين خانه خورشيد جز گردون نميباشد
شکست کار دنيا نيست تشويش دماغ من
خيال موى چينى در سر مجنون نميباشد
کمند همتم گيرائى ئى دارد که چو گردون
سر من نيز از فتراک من بيرون نميباشد
بدامان قيامت پاک نتوان کرد مژگانم
نم چشمى که من دارم بصد جيحون نميباشد
که دارد طاقت سنگ ترازوى عدم بودن
کمم چندانکه از من هيچکس افزون نميباشد
دم تقرير اگر گاهى نفس دزدم مکن عيبم
بطور اهل معنى سکته ناموزون نميباشد
سواد راست بينى کردنست اى بيخبر روشن
خط ترسا هم اينجا آنقدر واژون نميباشد
بسامان لباس از سعى رسوائى تبرا کن
عبارت جز گريبان چاکى مضمون نميباشد
حذر کن از شگفتن تانبازى رنگ جمعيت
جراحتها جز آغوش وداع خون نميباشد
درين عبرت فضا تاکى بساط کر و فر چيدن
زمانى بيش گرد سيل در هامون نميباشد
زر و مال آنقدر خوشتر که خاکش کم خورد (بيدل)
تلاش گنج جز سر منزل قارون نميباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید