شماره ٨٨: بر دستگاه اقبال کس خيره سرنگردد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بر دستگاه اقبال کس خيره سرنگردد
اين خط نميتوان خواند تا صفحه برنگردد
ايخواجه بى نيازى موقوف خود گدازيست
تسکين تشنه کامى آب گهر نگردد
حيف است موج آزاد نازد بقيد گوهر
بى قدر دانى ئى نيست پائى که سر نگردد
وحشت بهار شو قيم بى برگ وساز اسباب
پرواز رنگ اين باغ مرهون پر نگردد
ننگ وفاست دعوى در مشرب محبت
چشمى بهم رسانيد کز گريه تر نگردد
تسکين طلب جهانى مست جنون نوائيست
لب از فغان نبندد نى تا شکر نگردد
در فکر چرخ و انجم جهد تغافل اولى است
تا دانه ات بغربال پر در بدر نگردد
تحقيق نقطه دل از علم و فن مبراست
پرکار همت اينجا گرد هنر نگردد
در بيخودى نهفته است بوى بهار وصلش
دور است قاصد ما تا رنگ برنگردد
آشوب غفلت ما ظلم است بر قيامت
يارب شبيکه داريم ننگ سحر نگردد
در کارگاه تسليم کو عزت و چه خوارى
خورشيد بى نياز است گر خاک زر نگردد
همت درين بيابان سرمنزل قرين است
(بيدل) تو در طلب باش گو راه سر نگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید