شماره ٦٩: باغ نيرنگ جنونم نيست آسان بشکفد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
باغ نيرنگ جنونم نيست آسان بشکفد
خون خورد صد شعله تا داغى بسامان بشکفد
آبيار ما ادبکاران گداز جرأت است
چشم ما مشکل که بر رخسا جانان بشکفد
بيدماغى فرصت انديش شکست رنگ نيست
گل برنگ صبح بايد دامن افشان بشکفد
تنگناى عرصه موهوم امکان را کجاست
آنقدر وسعت که يک زخم نمايان بشکفد
در شکست من طلسم عيش امکان بسته اند
رنگم آغوشى کشد تا اين گلستان بشکفد
مهرورزى نيست اينجا کم زباد مهرگان
چاک زن جيب وفا تا طبع ياران بشکفد
وضع مستورى غبار مشرب مجنون مباد
داغ دل يارب برنگ ناله عريان بشکفد
قابل نظاره آن جلوه گشتن مشکل است
گر همه صد نرگسستان چشم حيران بشکفد
هيچ تخمى قابل سرسبزى اميد نيست
اشک بايد کاشتن چندانکه طوفان بشکفد
زين چمن محروم دارد چشم خواب آلوده ام
بى بهارى نيست حيرت کاش مژگان بشکفد
در گلستان نى که دارد اشک (بيدل) شبنمى
برگ برگش ناله بلبل بدامان بشکفد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید