شماره ٦٣: بار ما عمريست دوش چشم حيران ميکشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بار ما عمريست دوش چشم حيران ميکشد
محمل اجزاى ما چون شمع مژگان ميکشد
ناتوانان مغتنم داريد وضع عاجزى
کز غرور طاقت آسودن بجولان ميکشد
ما ضعيفان آنقدرها زحمت ياران نه ايم
سايه بارى دارد اما هر کس آسان ميکشد
هيچکس در مزرع امکان قناعت پيشه نيست
گر همه گندم بود خميازه نان ميکشد
صلح و جنگ عرصه غفلت تماشاکردنيست
تير در کيش است و خلق از سينه پيکان ميکشد
دورى انس است استعداد لذتهاى خلق
طفل ميبرد زشير آندم که دندان ميکشد
التفات رنگ امکان يکقلم آلودگيست
مفت نقاشى کزين تصوير دامان ميکشد
وحشت آهنگى زفکر خويش بيرون آ که شمع
پازدامن تا کشد سر ازگريبان ميکشد
محو او را هر سر مو يکجهان باليدن است
گاه حيرت داغم از قدى که مژگان ميکشد
ميروم ازخويش و جز حيرت دليل جهد نيست
وحشتم در خانه آئينه ميدان ميکشد
جسم گر شد خاک (بيدل) رفع اوهام دوئيست
شخص از آئينه گم کردن چه نقصان ميکشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید