شماره ٦: ادب سازيم بر ما کيست تمهيد صدا بندد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ادب سازيم بر ما کيست تمهيد صدا بندد
دو عالم گم شود در سکته تا مضمون ما بندد
طبيعت مست ابرامست بر خواهش تغافل زن
مباد اين هرزه تا زحرص بر دست تو پا بندد
بزنگار تجاهل داغ کن آئينه دل را
که چون صيقل زدى صد زنگ تهمت بر صفابندد
سلوک ناملايم نفرت احباب ميخواهد
نچينى پيش خود سنگى که راه آشنا بندد
غبار سرمه دارد کوچه جولان استغنا
چو دل بى مطلب افتد بر نفس راه صدا بندد
فلک در خورد جهد خلق مواجست آفاتش
عرقها خشک گردد تا پر اين آسيا بندد
گذشتن مشکل است از ورطه ابرام مطلبها
کسى تا کى درين دريا پل از دست دعا بندد
تغافل کاروان بى نيازى همتى دارد
که دل هم گر شود بارش به پشت چشم ما بندد
لب اظهار يکسر سر بمهر عبرت است اينجا
عرق هر عقده کز مطلب گشايم بر حيا بندد
جنون حيرتم مستورى نازش نمى خواهد
مگر مژگان بهم آرم که او بند قبا بندد
برنگى برده است از خويش آن دست نگارينم
که گر نقاش خواهد نقش من بندد حنا بندد
بهشتى نيست چون آئينه (بيدل) حسن خودبين را
خيال او اگر بر من نه بندد دل کجا بندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید