شماره ٢٢٧: چکيدنهاى اشکم يا شکست شيشه رنگم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چکيدنهاى اشکم يا شکست شيشه رنگم
نفس دزديده مينالم نميدانم چه آهنگم
بناموسى ضعيفى ميکشم بار گرانجانى
ندامتگاه مينائيست خلوتخانه سنگم
نميدانم چه خواهد کرد حيرت با حباب من
که دريا عرض طوفان دارد و من يکدل تنگم
حنايم بک فلک بر بخت سبز خويش مى بالد
که با هر بى پر و بالى بپائى ميرسد رنگم
تواضع احتراز از هر دو عالم باج ميگيرم
جهانگير است چون خورشيد ناگيرائى چنگم
چو اشکم ختم کار جستجو فرصت نميخواهد
بمنزل ميرسد در يک چکيدن گام فرسنگم
دم پيرى نفس گر ميکشم عرض عرق دارد
نواهم سرنگون گل ميکند از خجلت چنگم
اثرها برده ام از حيرت گلزار بيرنگى
بغربال پر طاوس بايد بيختن رنگم
غنيمت ميشمارم چون فروغ شمع ظلمت را
صفا هم ميرود بر باد اگر بر هم خورد رنگم
طرف در تنگنائى عرصه امکان نميگنجد
همان با خويش دارم کار اگر صلحست ورجنگم
نه دنيا مسکن الفت نه عقبى مأمن راحت
بذوق امتحان يارب بيفشارد دل تنگم
زسعى بيخودى نقد اثرها باختم (بيدل)
جهانى را بعنقا برد بال افشانى رنگم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید