شماره ٧٠: عشرت سالگره تا کيت اى غفلت فال

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
عشرت سالگره تا کيت اى غفلت فال
رشته ئى هست که لب ميگزد از گفتن سال
بگذر اى شمع زتشويش زبان آرائى
کاروانهاست درين دشت خموشى دنبال
دعوى عشق و هوس عام فتاد است اينجا
عالم از کام و زبان عرصه کوس است و دوال
دل سخت آينه آتش کبر و حسد است
تب اين کوه بجز سنگ ندارد تبخال
سعى مشاطه غم زشتى ايجاد نخورد
زنگى از داغ جبين سوخت بآرايش خال
خاکساريست بهاريکه چمن ها دارد
اى نهال ادب از ريشه مکن قطع وصال
انفعال من و تو با دل روشن چکند
عرق شخص زآئينه نريزد تمثال
عالمست اين بغرور تو که مى پردازد
بوالهوس يکدو سه روزى بخيالات ببال
مه پس از بدر شدن سعى هلالش پيش است
چون بمعراج رسد طالب نقص است کمال
عشق بيخود زخودم ميبرد و مى آرد
رنگ در دعوى پرواز ندارد پر و بال
به که چون شمع بسر قطع کنى راه ادب
تاز سعى قدمت سايه نگردد پا مال
ديده شوخ نگاهان زحيا بيخبر است
چکند (بيدل) اگر نگذرد آب از غربال



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید