شماره ٦٢: خواندم خط هر نسخه بايماى تغافل

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خواندم خط هر نسخه بايماى تغافل
آفاق نوشتم بيک انشاى تغافل
مشکل که توان برد بافسون تماشا
آسودگى از باديه پيماى تغافل
هنگامه آشوب جهان گوشه آبست
پيدا کنى از عبرت اگر جاى تغافل
در کارگه هستى موهوم نديديم
نقشى که توان بست بديباى تغافل
در عشق ننالى که اسيران نفروشند
صبرى که زکف رفت بيغماى تغافل
گر بحر نقاب افگند از چهره وصالست
لطفست همان اسم معماى تغافل
فرياد که تمکين غرور تو ندارد
سنگى که خورد بر سر ميناى تغافل
آن سرمه که در گوشه ئى چشم تو مقيم است
دنباله دوانده است به پهناى تغافل
از ساغر چشمت چقدر سحر فروشست
کيفيت نظاره سراپاى تغافل
خوبان همه تن شوخى اند از نگاه اند
(بيدل) تو نه ئى محرم ايماى تغافل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید