شماره ٢٩: چو غنچه بسکه طپيدم زوحشت دل تنگ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چو غنچه بسکه طپيدم زوحشت دل تنگ
شکست بر رخ من آشيان طاير رنگ
صفاى طبع ببخت سياه باخته ايم
زسايه آينه ماهتاب ماست بزنگ
صداى پا نفروشد زخويشيتن رفتن
شکست رنگ نميخواهد اعتبار ترنگ
زياس قامت پيرى بآه ساخته ايم
کشيده ايم دلى در کمند گيسوى چنگ
کدام سنگ درين وادى از شرر خاليست
شتابهاست بخون خفته فريب درنگ
بقدر شوخى تدبير خجلتست اينجا
عصا مباد شود دستگاه کوشش لنگ
بهار حيرتم از عالم تقدس اوست
بگلشنى که منم رنگ هم ندارد رنگ
بقدر همت خود کسوتى نمى بينم
مباد جامه عريانيم برآرد ننگ
گذشت عمر چه طاوس در پرافشانى
دلى نجستم از آينه خانه نيرنگ
بعبرتى نگشودم نظر درين کهسار
که سرمه ميل نهان کرده است در رگ سنگ
بمکتبى که نوشتند حرف ما (بيدل)
بتار ناله صرير قلم شکست آهنگ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید