شماره ٣: کو شعله دردى که بذوق اثر داغ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کو شعله دردى که بذوق اثر داغ
خاکستر من سرمه کشد در نظر داغ
افسردگى از طينت من رنگ نگيرد
چون کاغذ آتش زده ام بال و پر داغ
غمخوارى ما سوخته جانان چه خيالست
جز شعله نسوزد جگر کس بسر داغ
هر چند ندارد ره ما منزل تحقيق
چون شمع روانيم همان بر اثر داغ
از اهل هوس جرأت عشاق محالست
زين بى جگرى چند نجوئى جگر داغ
هر لخت دل آينه برقيست جهان سوز
خورشيد کشيده است جنونم ببر داغ
هر چند جهان خنده يک لاله ستانست
کو دل که برد رنگ قبول از نظر داغ
مهتاب شبستان خيالم بر روئى است
آن به که گل پنبه گذارم بسر داغ
با عجز بسازيد که صد شعله درين دير
شمشير شکسته است بزير سپر داغ
ما را ببلاى سپهى کرد مقابل
يارب که بسوزد کف آئينه گر داغ
(بيدل) زدلم طاقت پرواز ندارد
هر چند بصد شعله پرد بال و پر داغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید