شماره ٧٨٧: دگر که را کنم از اهل درد محرم راز؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
دگر که را کنم از اهل درد محرم راز؟
که رنگ من به زبان شکسته شد غماز
مباش ايمن ازان چشمهاى شرم آلود
که چشم دوخته گيرد شکار خود اين باز
چو ديد طاق دو ابروى يار، برگرديد
کسى که گفت روا در دو قبله نيست نماز
ازان ز حلقه بگوشان خط مشکينم
که کرد حسن ترا خط نيازمند نياز
ز عرض حال در ايام خط مشو غافل
که وقت شام بود تنگ در اداى نماز
دلى که نفس گرم عشق آب نشد
ز آفتاب قيامت نمى رود به گداز
چنان که سيل خس و خار رابه دريا برد
مرا به عشق حقيقى کشيد عشق مجاز
حباب مانع جوش و خروش دريا نيست
نگشت مهر خموشى نقاب چهره راز
ترا تردد خاطر کشيده است به بند
که آب، مى شود از موج خويش سلسله ساز
به فکر صائب ازان مى کنند رغبت خلق
که ياد مى دهد از طرز حافظ شيراز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید